تو دستشویی یکی از سرگرمیام اینه که مورچه ها رو غرق میکنم بعد طی یک عملیات نجات حساب شده از غرق شدن نجاتشون میدم ! هرچند، شانس با بعضی هاشون یار نیست و در حین عملیات نجات جان به جان آفرین تسلیم میکنن؛ اما اونایی که زنده میمونن با انگیزه بیشتری برمیگردن سر زندگیشون … اینجوری بهشون انگیزه زندگی تزریق میکنم … ***
ظهر داشتم با دوستم راه میرفتم بهش میگم بیا از تو سایه بریم … میگه نه عینک آفتابی دارم ؛ باس از آفتاب بریم ! خدایا نعمتتو شکر ببین با کیا شدیم ۷۰ میلیون !!! ***
دیشب مهمون داشتیم ، یه بچه ی ۴-۳ ساله هم داشتن! بچه که چه عرض کنم ، زلزله هفت ریشتری ! از کله ی سحر دارم پس لرزه هاشو جمع میکنم ، هنوز تموم نشده! والا ما که بچه بودیم ، همون اول که میرفتیم جایی مامانمون میگفت “نمیدونین چه بچه ی خوب و آرومیه”! ما هم گیر میکردیم تو رودرواسی تا آخر مهمونی میشستیم یه گوشه گلای قالی رو میشمردیم که حرفِ ننه مون زمین نیفته ! اصلا نسلِ بامرامی بودیم ….جزغاله شدیم …حیف
نظرات شما عزیزان:
|